روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

در هم 2

سه شنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۲:۵۱ ب.ظ

دارم به فکر می کنم که چقد اینجا رو دوست دارم، ولی اصلن رغبت نمی کنم بیام اینجا. حس متناقض عجیبیه.

شاید عواقب هر روز صبح تا شب سرکار بودنه.

در نرمال ترین حالت ساعت 7 میرسم خونه و در موارد ویژه هم تا 10 بیرونم.

کی فکرشو می کرد روزگار من بشه این؟

منی که همیشه با این مدل کار کردن مخالف بودم.

....

امسال دیگه از صف وایستادن برا فیلم خبری نیست.

رایگان میرم فیلم می بینم. البته نه همه رو.

تا حالا دو فیلم روز بلوا و درخت گردو رو دیدم.

اولی رو دوست نداشتم. دومی رو دوست داشتم که اگه یکی دوتا نکته رو رعایت می کرد بیشتر دوسش می داشتم.

امشب هم آبادان یازده 60 هستش که نمیرم ببینم.

چرا؟

چون کلاس زبان مجازی ثبت نام کردم. 

نوشتن مشق خیلی براشون مهمه. ولی من دو هفته س به سختی وخت می کنم مشق بنویسم. الانم عقب افتادم از کلاس.

دیگه امشب برم مشق بنویسم و نفس بگیرم برا سانس بعدی.

...

ایمان گفتم خوابتو دیدم ؟

اصن خوابتو دیدم دلم خواست بیام اینجا بنویسم.

....

  • ۹۸/۱۱/۱۵
  • خانوم فاف

نظرات  (۳)

:)

خیلی مخلصم!

پاسخ:
ارادت :)

کار آفت بشر است!

D:

من از این مشکلا داشتم در واقع یکی از مشکلاتم که باعث برگشتنم از شهرتون شد،شلوغیش بود باعث میشد زود بیدار شم و دیر هم برگردم.پند گیرید و از آن شهر برون شوید!

...

چطوری مجانی میبینین؟!

من رفتم سینمای شهرمون(مجانی!!!)فیلم کیمیایی رو دیدم بنظرم خون شد بد بود.

...

کلاس زبان چی هس؟

...

خوابتون رو تعریف کنین!

انسجام متن خیلی تعریفی نداشت.درواقع سی تا مساله رو تو یک پست اعلام فرمودین،نظر دادن سخت بود و شبیه بازجویی شد!!!

پاسخ:
به این جمله ت ایمان آوردم ایمان :)
من یکی ندارم تو یه شهر دیگه که منتظرم باشه.
اینجا هم ندارم البته... فقط کار می کنم.
....
ما وصلیم :))
از طریق سرکار میرم می بینم.
...
خره خر
...
نشسته بودیم یه جا داشتیم حرف می زدیم.
بعد بهم گفتی یه دختر دو ساله داری
بعد من باور نمی کردم
بین دو تا حس ذوق و باور نکردن بودم.
خواب خیلی خوبی بود خلاصه :)
همین که وقت کردم بنویسم خودش خیلیه :)

عنوان مطلب ولی واقعا به مُعَنون میخورد!

پاسخ:
احسنت به این حسن انتخابم :))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">