روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۶ ثبت شده است

1.

خب بالاخره کارایی که می خواستم قبل سال جدید انجامشون بدم تموم شدن.

امسال انقدر وسیله و نوشته دور ریختم که خودم در شگفتم. برای آدمی که از کوچیکترین لحظه هاش خاطره نگه میداره عجیبه. از دستمال کاغذی طرح داری که از زمان یه مهمونی دوست داشتنی نگه داشته شده بگیر تا اولین رژ لب و  عکسای سه در چهار دوستی که هیچ وقت دلم نمی خواد ببینمش تا برگه ی انتخاب رشته ی کنکور کارشناسی و الی آخر. از در و دیوار و گوشه و کنار اتاق برگه های یادداشت پیدا میشد که توش از حالم نوشته بودم. قبل این زیر و رو کردن فکر می کردم فقط یه دسته ورق 600 تایی هست که باید نابودشون کنم. ولی جلوتر که رفتم دیدم خیلی بیشتر از این حرفاس.
کشویی که دو سال بود برا خونه تکونی جرات نمی کردم سراغش برم، نصفش رفت تو سطل آشغال.
منِ خاطره باز هیچ وقت فکرشو نمی کردم که جمع شدن این خاطره ها یه روز انقد عذابم بده و دلم بخواد که نباشن.
این همه جمع کردن و نگه داشتن روزای گذشته، تو دنیایی که نمی مونه بی معنیه.
.
2.
96 برام سال عجیبی بود.
وقتی مرورش می کنم و عکسا رو ورق می زنم، نه حال خوبی دارم نه حال بد. یه حس عجیب یه جوری ایه.
پر از بالا و پایین. یه سال پر از خنده، پر از گریه، پر از غر، پر از شُکر...
سال آشنایی با آدمای جدید...
آدمای جدیدی که معمولی نبودن. انگار اومدن تو زندگیم تا گوشمو بپیچونن. آدمای خوبی که الان اسمشون دوسته و هیچ وقت نمی فهمن با اومدنشون چجوری بهم سیلی زدن و از خواب بیدارم کردن.
96 دو بار، تو دو جای سخت بهم این دو آیه رو یادآوری کرد

"إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُم
هنگامی که مشکلات از بالا و پایین بهتون فشار آوردن.
.
وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر
این فشار انقد زیاد شد که چشماتون تنگ شد و جان هاتون به حنجره رسید.
.
وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا*
و به خدا گمان بد بردید  "که کجاست خدا؟"
.
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِیداً*
اینجاس که ما مومنین رو امتحان می کنیم.
خیلی سریع ریزش می کنن...
 
.
هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُون..."

بهم یاد داد که همه چیز تحت اراده ی خودشه و من فقط باید بهش اعتماد کنم. که حتمن از من به من مهربونتره.
96 تو این روزای آخر یه جمله از حضرت امیر بهم هدیه داد.
" الله سبحانه بفسخ العزائم و حل العقود و نقض الهمم.
خدارا بوسیله فسخ شدن تصمیم ها.گشوده شدن گره ها و نقض اراده ها یافتم."
3.
خوب، بد، آسون یا سخت گذشت.
هر روز میشه از نو شروع کرد، ولی سال جدید بهونه ی خوب تریه برای شروع با انرژی زیاد.
سخت نگیریم.... بهش اعتماد کنیم.
:)

.

+ اول سلامتی و بعد بهترین حال رو می خوام براتون.

  • خانوم فاف
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۲ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۲۰
  • خانوم فاف