روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

تو محل یه خونه ای هست که اهالیش چند ساله 10 شب اول ماه محرم نذری میدن.

من تا حالا نرفته بودم اونجا تو این چند سال. ولی امسال چند شب رفتم... حسش خوب بود. مداحی ای که پخش می کردن. پرچمایی که زده بودن. کلن فضای خوبی بود. همه کسایی هم میومدن از اون خانواده تعریف می کردن.

نمی دونم شب چندم بود. پشت سر ما یه خانومی ایستاده بود که می گفت من حساب کردم اگه اینا هر شب هزارتا غذا بدن، میشه شبی 18 میلیون که 10 شبش میشه یک میلیاردو هشتصد!!!!!!

می گفت معلوم نیس از کجا پول میارن. بعضیا اختلاس می کنن، بعد برا اینکه پولشون پاک بشه نذری میدن :|

می گفت من که برا تبرک غذای امام حسین وایستادم...

...

..

.

ما هیچ...

 ما نگاه!!!!!

  • خانوم فاف