روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

خدا خیلی نزدیکه

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۱۴ ب.ظ

قبل ماه رمضون یه جوری شد که کامل همه چی، هیچ شد.

من موندم و هیچی... تو دلم خالی شد.
تنها نبودم، ولی تنها بودم.
دور و بری هام هوامو داشتن.... خیلی هم هوامو داشتن. ولی بازم انگار تو یه خلا بودم...

هیچ راهی جلو روم نبود.
فقط باید می رفتم تو بغل خودش، باید پناه می بردم به خودش.
من میگم خودش خواست اینجوری بشه. چون از اولش از خودش خواسته بودم.


ماه رمضون امسال شد پناه من.
شدم مهمون خدا. برای اولین بار حس کردم خدا میزبانم شده و برام سنگ تموم گذاشته.
روزای اول می رفتم یه گوشه می شستم و نگاه می کردم، روزای بعدش برا دل خودم گریه کردم، روزای بعد دعا کردم. آخرش هم خواستم که خودش بمونه برام.
دیشب تو اولین شب قدر امسال، برای اولین بار بدون استرس هر ساله و با یه دل آروم رفتم دم در خونه ی خدا.
می دونستم که می بخشه. می دونستم که دوستم داره. می دونستم که برام خیلی خوب ها رو می خواد. برای اولین بار همه رو سپردم به خودش. دعا کردم ولی دیگه لیست نبردم براش.
ته دلم سوال پیش نیومد که ینی منم می بخشه؟!
دیشب همه ش خدا بود و خدا و امیدم به خدا.
قبل ماه رمضون یه نگاه کردم به دور و برم، دیدم هیچی دور و برم نیست...



الان هست.







+ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی
                                   *فَإِنِّی قَرِیبٌ*



+ باز کن در
که جز این خانه مرا نیست پناهی


+ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 


+ اللهم ارزقنا کربلا


+ حاجاتتون روا

+ برای منم خیلی دعا کنید که خیلی بهش نیاز دارم.


.


  • ۹۷/۰۳/۱۴
  • خانوم فاف