روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

مابهدنبالسوژهنیستیم... سوژههاخودشونمیانسمتما :)

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ب.ظ


امروز با دوستم رفتم بیرون جهت دور دور و گشت وگذار.

ولی آخرش سر از همین پارک دم خونه در آوردیم.

داشتیم حرف می زدیم.... غر می زدیم... چرندیات می گفتیم که ناگهان یه دختره و پسره اومدن سمت ما.

همزمان نظرمون جلب این دو تا شد.

به جان خودم ما قصد فضولی نداشتیم... ولی اینا اومدن نزدیک ما و شروع کردن به بلند  حرف زدن.

از حرفاشون فهمیدیم که من باب آشنایی بیشتر برای ازدواج اومدن بیرون.

پسره از یه فیلمی داشت حرف می زد.... دختره با تعجب پرسید ماهواره دارین؟

پسره گفت آره... دختره گفت فیلمای ماهواره خوب نیست... همه شون زردن و اینا.

پسره گفت نه بابا... همه شون هم اینجوری نیستن... فیلم خوب هم هست.

دختره گفت بالاخره مورد دارن. پسره گفت هر فیلمی که نمی بینیم. دختره گفت بهترین فیلما هم باز مشکل داره.

پسره گفت ولی خوبه... آدم با این فیلما یاد می گیره احساساتشو... (بقیه شو نشنیدم)

دیگه بحث به اینجا که رسید ما منفجر شدیم از خنده... بلند شدیم رفتیم یه دوری زدیم و یکم دورتر، نشستیم رو یه نیمکت دیگه. ینی آخرش هم ما خجالت کشیدیم رفتیم.

والا.

حالا پسره سه ، چارتا شاخه گل رز خریده بود... دورش هم یه زر ورق پیچیده بود... آورده بود برا دختره.

اگه یه شاخه گل زر بدون هیچ اضافه جاتی میاورد براش، من بیشتر می پسندیدم😁

+خیلی وقت بود پست نذاشته بودم... گفتم ماجرای امروزو براتون تعریف کنم... جنبه ی آموزشی هم که داشت😎

  • ۹۵/۰۲/۲۵
  • خانوم فاف

نظرات  (۶)

منم معمولا به حرفای دیگران دقت نمیکنم.ولی رو یه کلمه های خاص سنسور دارم!!اصن یهو توجهم جلب میشه ;-)
باز خوبه حالا گل اورده و دست خالی نیومده :-)
پاسخ:
بعضیا هم خودشون بلند حرف می زنن... خب آدم حواسش میره سمت شون دیگه :))))
اره واقعن... از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم .
؛)
ینی ما ماهواره نداریم احساساتمون...بقیشو مثلا رفتی اونور نشنیدی((:
پاسخ:
ما هم ماهواره نداریم... احساساتمون همونجوریه که احساسات شما هست😂😂😂😂
سلام علیکم!
با این عنوان نوشتنتون!!!
حالا من که میدونم شما تا آخرشو شنفتین،بگین ختم بخیر شد آخرش یا بدرد هم نمیخوردن؟
فلسفه ی گل خریدن و هدیه دادنشو من نفهمیدم!چرا مثلا نون بربری نمیدن به هم؟نون بربری که از نباتات هم بهتره و هم کاراتر!نمک گیرم میشه طرف تازه!
اینا واقعا نشسته بودن تو پارک در مورد مسائل کلان فرهنگی حرف میزدن و ماهواره نقد میکردن و فیلم برای هم تعریف میکردن؟!آخه این بحثا رو که میشه تو تاکسی هم انجام داد که!
چون اینجا کسی جرئت نکرد اعتراف کنه ماهواره داره،من جسارت بخرج میدم و اعلام میدارم که ماهواره دارم و مشکلیم با ماهواره ندارم!البته جم پلاستیک نیگا نمیکنما!بقول معروف فقط برنامه های علمی!!!
:)))))))))))
این تک شاخه گل رز هم کلا خیلی بقول این سوسول قشنگا،خَزه!البته ما میگیم دم دستی بهش!
پاسخ:
و علیکم السلام برادر ایمان
قدیما که عنوانا رو دوست داشتی😂😂
آقا نشنیدم... داشتم می خندیدم خب... دیگه گوشم نمی شنید... ولی احتمالن یه چی گفته تو مایه های "احساسات آدمو تقویت می کنه" 😁
ما رفتیم یکم دورتر نشستیم... ولی آخرش که حرفاشون تموم شد از پشت ما رد شد شدن... دختره گفت "بچه قشنگ میشه" فکر کنم به نتایج خوبی رسیده بودن😂😁
ماهواره نداریم ... چه ربطی به جرئت داره؟ نداریم دیگه.
نه علاقه دارم که داشته باشیم... نه باهاش مشکل دارم.
والاع
اگه برای من نون بربری بیارن ها، همون وسط پخش زمین میشم از خنده. اصن پسرا باید ایده های نیو در کنن از خودشون.:))))))))


الان عصبانی شدین شما؟آقا شوخی کردیم!راستش الان ماهواره نداشتن بیشتر جرئت میخواد،متوجهین که از چه لحاظ!
پاسخ:
الان چند ساله منو می شناسی؟
 من همیشه نظرمو گفتم، بدون ناراحتی. :)
گفته بودم من تو سال 94 شجاع شدم؟😎
البته این یه مورد رو از اول شجاع بودم... ولی داشتم دوستی که ماهواره نداشتن... یا خالی می بست که دارن... یا به بهونه های مختلف می گفت که جمع ش کردن😮... چون ما نداشتیم به من صادقانه می گفت که ندارن😂😂
  • چشم به راهم ...
  • عجب...
    فک کنید اینا ازدواج کنن
    پسره میگه ماهواره بخریم دختره میگه نه
    اخرشم دعواشون میشه جدا میشن
    به هم نرسن بهتره فک کنم :|
    پاسخ:
    ولی به نظر من پسره توانایی قانع کردن دختره رو داشت...
    کلن خیلی خوشحال بودن
    :))
    عجب دوست فاجعه ای!!!من آشناهای افتضاح زیاد دارم ولی مال شما واقعا فاجعه س!
    :|
    من گواهی میدم شما همیشه با کمال شجاعت و راحتی با من مخالفت هم کردین حتى!اصلا یکی از اصول من همین مخالفته که شما کم کم گوی سبقتو از من دارین می ربایین!الان دیگه باید کم کم بهم تدریسش کنین واقعا!
    :))))))))))
    ...
    راستی چن ساله واقعا؟!چقدر زود از کف میره عمر آدم!خدا به ما رحم کناد!
    :\

    پاسخ:
    دوست خوبیه... ولی از این قسم رفتارای فاجعه داره
    😁😁
    مرسی که گواهی دادی.
    از کی کلاسا رو شروع کنیم؟
    سر پولش حالا به تفاهم می رسیم😂😂😂
    ...
    دیگه الان سه سال و نیم شده... پاییز 91 بود.
    ؛ )

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">