مشغول کارم. یکی از اساتید از راه میرسه. تو دفتر می شینه و با شاگرد قدیمیش که زودتر از استاد اومده حال و احوال می کنن.
شاگرد از یه مشکلش حرف میزنه. متوجه حرفاش نمیشم. ینی گوش نمیدم. مشغول کارای خودمم.
ولی از یه جایی جواب استاد جذبم می کنه. گوشام تیز میشه. صدای خوب و لحن آرامش بخش استاد به شدت به دلم می شینه. انگار داره برا من حرف میزنه و من مخاطبش هستم. همین صبح بود که داشتم با خدا درد و دل می کردم.
دلم می خواد برم دستاشو بگیرم و بگم تو از کجا می دونستی که امروز تو دل من چه خبره؟ چجوری داری داری جواب منو میدی؟
از دو تا آیه ی قرآن میگه. دو تا آیه ای که تو سختی ها باهاشون آروم میشه. آیه 10 و 11 سوره ی احزاب.
یه خانم دیگه وارد دفتر میشه و بحث عوض میشه...
- ۰ نظر
- ۱۵ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۶