اردو
دیروز بچه های زیر 10 سالو بردیم سرزمین لی لی پوت.
خانم مدیره که خیلی مدیره از عید غدیر تمام تلاششو کرد که کلی خاطره های عیدانه و رنگی و شاد برای بچه ها بسازه.یهو وسط تایم کلاس بچه ها میگفت پاشو بریم براشون شربت درست کنیم ببریم. یا زنگ میزد کتاب سفارش میداد و عیدی میداد به بچه ها. روز عید غدیر ما رو کشوند موسسه و به قول خودش یه غذای شاد و خونگی دادیم به بچه ها. حسن ختام این شادانه ها هم اردوی دیروز بود. نه تنها برای بچه ها، که برای خودمون هم کلی خاطره های قشنگ ساخت. حتی می تونم بگم به خودمون بیشتر خوش گذشت. دلش می خواست قبل محرم بچه ها قشنگ عیدا و شادی های دین رو درک کنن و خوشحال باشن. محرم هم قراره یه مجلس در حد سن و سال بچه ها داشته باشیم.
راستش خیلی طرز فکرشو دوست دارم. اینکه انقد همه چیزو سرجای خودش جدی می گیره. هم عید و هم عزا.
یادمه از بچگی خیلی عیدا و مناسبت های دینی رو دوست داشتم و از رسیدنشون کلی ذوق می کردم. در کنارش از همون بچگی عاشق محرم بودم.
این دو تا حس خوب با من بزرگ شدن تا همین الان همراهم هستن و خیلی خیلی خوشحالم که می بینم آدمای خوبی هستن که دوست دارن بچه ها با دین حالشون خوب باشه و از اینکه مسلمونند خوشحال باشن.
+قرار بود از دیروز و اتفاقاش بنویسم. ولی نمی دونم چرا اینجوری تموم شد مطلبم. :)) به هر حال دیروز در کنار حرص خوردن ها کلی به من خوش گذشت. بچه ها هم همه ش میگفتن که اینجا خیلی خوبه و خیلی بهشون خوش گذشته. از بچه ها باحالتر مامانا بودن که خیلی خیلی خیلی (ینی خیلیاااا) زیاد تشکر کردن به خاطر اردو. خلاصه که دیروز خیلی خوب بود.
- ۹۶/۰۶/۲۸