روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۳۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۲
  • خانوم فاف

کاش یه بار خدا میومد و بهم می گفت هر چی سوال داری بپرس تا خودم جوابتو بدم.

خسته ام از همه ی چراهایی که تو مغزمه و جوابی براشون ندارم.


  • خانوم فاف

دو شب پیش بود که داشتم فکر می کردم چه کنم تا از دست مهمونی کسل کننده ی فردا ینی دیروز عصر فرار کنم.
قشنگ وسط برنامه ریزی هام بودم و تمام راههای ممکن رو بررسی می کردم که خدا یوهو میس واو رو از آسمون انداخت اون سر تهران.😆


* یک عدد من و میس واو...

دیروز در دیداری دوباره، در حال کافه گردی😊

مدیونید فکر کنید اینجا ژست گرفتیم برا عکس... خیلی هم عکسمون طبیعیه... پرسیدم که میگم😎 


+ قدیم ترها یکم خجالتی تر بودم و خیلی حواسم بود تو مکان های عمومی با کلاس باشم😂. ولی جدیدن ترها با تکرار سه جمله ی سوالیه 

"حالا کی به ما نگاه می کنه؟"

"به فرض هم که نگاه کنن، کی ما رو یادش می مونه؟"

"اصن یادشون بمونه، بده ملت شاد شدن از دست کارای ما؟"

رسمن خجالت و کلاس ملاس رو کنار گذاشتم. 😎

ولی یه ندایی از درونم تکرار می کنه "یادشون می مونه ... یادشون می مونه"😯

#جهت_ثبت_خاطرات

#چقد_خوشحالم_وقتی_پیش_همیم

#شدی_فرشته_ی_نجاتم_دخترخاله 😊

  • خانوم فاف
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۸ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۲۲
  • خانوم فاف

از پیام ها و تلفن های ملت به آی فیلم که بگذریم، می رسیم به این سوال!!

واقعن کسی به این شماره ها زنگ هم می زنه؟

اونوخ صاحبان این مشاغل چقدر درآمد دارن که انقدرررر تبلیغ می کنن؟ 

سواله دیگه... پیش میاد :|

  • خانوم فاف
دیده شده ماشینو میدم دست یه تازه کار... خودمم به عنوان مربی می شینم کنارش راهنماییش می کنم.😐
بابام هم که هر چی میگه خطرناکه گوشم بدهکار نیس.
:)))))))

  • خانوم فاف

یه وقتایی هم ساعت سه صب از خواب بیدار میشم، میرم سراغ یخچال که آب بخورم.

یهو چشمم میفته به یه سبد میوه ی شسته شده ی راحت الحلقوم. بعد نزدیک یه ساعت با چشمای بسته وایمیستم جلو یخچال (در حالی که درش بازه) شروع می کنم به میوه خوردن.

فقط شانس آوردم بابام تا حالا منو در حال ارتکاب جرم ندیده ... وگرنه که می کشتَتم. :/

حالا اگه یه روزی اومدین اینجا دیدید بی خبر رفتم و نیستم، بدونید بابام مچ مو گرفته.

یه فاتحه هم بخونید.

+ بدیه زمستون اینه که تو یخچال فقط پرتقال پیدا میشه و از این سیب بزرگا. باز پاییز یه نارنگی داره!!

++ شب بخیر

  • خانوم فاف




بالاخره چشم ما روشن شد به روی گوجه شون 😊

#گوجه_کیچیلی

  • خانوم فاف

دو شب بود که چشمامو رو هم می ذاشتم صدای جیرجیرک خیلی واضح می پیچید تو گوشم. صداشو دوست داشتم.

امشب صداش نمیاد. :|

  • خانوم فاف

حالا که خوب دارم فکر می کنم می بینم دوست دارم همسر آینده م یه آشپز بین المللی باشه. ترجیحن تخصص غذاهای ایتالیایی و مکزیکی و لبنانی و اینا.

بعد هر روز که از خواب بیدار میشم ازش بپرسم شف عزیز! امروز غذا چی داریم؟😆😆😆

  • خانوم فاف