دخترخاله
دو شب پیش بود که داشتم فکر می کردم چه کنم تا از دست مهمونی کسل کننده ی فردا ینی دیروز عصر فرار کنم.
قشنگ وسط برنامه ریزی هام بودم و تمام راههای ممکن رو بررسی می کردم که خدا یوهو میس واو رو از آسمون انداخت اون سر تهران.😆
* یک عدد من و میس واو...
دیروز در دیداری دوباره، در حال کافه گردی😊
مدیونید فکر کنید اینجا ژست گرفتیم برا عکس... خیلی هم عکسمون طبیعیه... پرسیدم که میگم😎
+ قدیم ترها یکم خجالتی تر بودم و خیلی حواسم بود تو مکان های عمومی با کلاس باشم😂. ولی جدیدن ترها با تکرار سه جمله ی سوالیه
"حالا کی به ما نگاه می کنه؟"
"به فرض هم که نگاه کنن، کی ما رو یادش می مونه؟"
"اصن یادشون بمونه، بده ملت شاد شدن از دست کارای ما؟"
رسمن خجالت و کلاس ملاس رو کنار گذاشتم. 😎
ولی یه ندایی از درونم تکرار می کنه "یادشون می مونه ... یادشون می مونه"😯
#جهت_ثبت_خاطرات
#چقد_خوشحالم_وقتی_پیش_همیم
#شدی_فرشته_ی_نجاتم_دخترخاله 😊
- ۹۵/۰۶/۲۵