روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

مای گوجه ززز

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۲۶ ب.ظ




بالاخره چشم ما روشن شد به روی گوجه شون 😊

#گوجه_کیچیلی

  • ۹۵/۰۶/۱۲
  • خانوم فاف

نظرات  (۱۰)

  • فاطمه غلامی
  • چه نازن ^_^
    ان شاالله دستت پر خیر و برکت دختر
    پاسخ:
    :)
    مرسی از دعای قشنگت
    یور گوجه ز اور یور مادر گوجه ز!؟😎

    پاسخ:
    مای گوجه ز...
    استارت کار واسه مامانم بود.
    ولی کی هر روز خاکایی که باد تو اتاق پخش می کرد رو جارو می کشید.
    کی حواسش بود وقتی باد مید شاخه های گوجه نشکنن؟
    از همه مهمتر کی قراره این گوجه ها رو بخوره؟😎
    مشکوک!
    الان ما باید از میزان تبحر شما در زراعت کف کنیم و یادمون بره مشکوکین؟!آقا شما مشکوکین،مشکوک!
    ...
    شما ور دست حاج خانوم بودین انقد ازتون تو کشاورزیش،کار میکشیدن که دیگه گوجه نخورین چه برسه به اینکه بکارینش!
    پاسخ:
    فک کن خبری باشه و من تحمل کنم که اینجا نگم😎
    البته محصول مشترکه و من دستیار بودم بیشتر... خیلی لازم نیس کف کنی😆
    ولی چند وقتیه دارم هی به خانواده میگم که از تهران کوچ کنیم به سمت ولایت شما.
    کشاورزی در حد یه حیاط و باغچه ی کوچولو خیلی کیف میده.
    من میمیرم برا گوجه و بادمجون و فلفل.

    از این گوجزه هاتون بدید ما هم بکاریم...😊😁چه خوشگیلن 😘😍
    پاسخ:
    حالا اگه مای گوجه ز نباشه نمی تونی گوجه ز بکاری؟😆😒
    باید زود بیای خونه مون بهت گوجه ز بدم تا تموم نشده😎
    مگه می خوای بخوری!؟قرار بود بذاری واسه سالادای عروسی😂😉😜
    پاسخ:
    کی همچین قراری گذاشتیم؟😲😲
    شایعه درست نکن بابام جان😛😛
    خواستن توانستن است... نه که نشه ولی یور گوجز انگار بهتره...
    منم که چقد پشتکار دارم برای اومدن به خونه ی شما...
    پاسخ:
    کلن خودمم خیلی خوبم😆
    همون
    ی نطر فرستادم نفهمیدم کجا رفت..من اینجا غریبمممممممممممممممم....
    پاسخ:
    اینجا؟
    کدوم؟
    ننه من غریبم بازی در نیار بینیم باو😜😜
    اون قالب قبلی بهتر بود،خصوصا که عکس اون نشریه ی چیپِ زردِ مزخرفِ سخیفِ منافق در صدرش نبود!
    ...
    حالا گوجه فرنگیاتون زیتونیه واقعا،مشکوک؟
    پاسخ:
    آقا دو دیقه به من مهلت بده... همین الان گذاشتمش😨... هنوز در مرحله ی آزمون و خطاعم.😎😆
    الان این یکی خوبه؟
    ....
    ها بله... از همون گوجه هاس... پلیس😊
    اون عکسا از خودتون بود؟!یا واضح تر بگم،آیا شما خوننده ی اون نشریه ی بی شرف هستین یا خیر؟🤔
    ...
    اون آخر اینطوری موزون تره:
    چشم ما روشن بروی گوجه شد!
    :)
    پاسخ:
    ینی یه جوری پرسیدی که اگه واسه خودمم بود از ترس تکذیب می کردم😨😨
    نه عکسا واسه خود قالب بود... خودم قصدم این بود که عوض شون کنم و عکسای خودمو بذارم... ولی دیگه دیشب خیلی خوابم میومد، بی خیال شدم. خیالت راحت من اون مجله رو نمی خونم :)
    ...
    ای پسر شاعر... باریکلو👌👌👌
    ولی چشم ما به روی گوجه شون روشن شده😆
    ^_________^

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">