چند وقتی میشه که جمعه ها رو به کوهنوردی اختصاص دادیم.
قدیما هم میرفتیم، ولی خیلی دست و پا شکسته و به صرف صبحونه.
ولی الان هم مرتب میریم. هم از این پایین پیاده کوه رو می پیموییم تا بالا.
اوایل هوا تمیز بود. یواش یواش سرد شد و نشونه های وارونگی هوا ظاهر شد.
آسمون تهران از بالا کاملن 2 طبقه بود و ما از اونجا می دیدیم مردم تو چه هوایی دارن زندگی می کنن. بعد از چند ساعت آلودگی از پایین می رسید به بالاتر ها.
دو هفته پیش بود که داشتیم می رفتیم بالا و آلودگی قشنگ پشت سر ما داشت میومد و هفته ی پیش هم انقد کثیف بود که کلن قید کوه رفتنو زدیم.
.
این هفته اما یه تجربه ی خیلی جدید و جذابی بود برامون.
صبح که بیدار شدم و دیدم چقد برف اومده.
بابام اومدن و گفتن تو این برف چجوری می خوای بری؟ گفتم مثل همیشه ... بعد یه جور شعار طور گفتم که آدم وقتی یه چی رو دوست داره تا تهش میره جلو و کم نمیاره.
واقعن قضیه برا من رو کم کنی بود. یه رو کم کنی شخصی بین خودم و خودم.
دوستم پیام داد که آقا برفه. کوه کنسله. گفتم من میرم تنها. گفت پس منم میام. :))
کله ی صبح به شکل زیر برف رو از رو ماشین روبیدیم.
.
.
بعد دنبال دوست رفته و ماشینو خیلی پایین تر از همیشه پارکیندیم و راه افتادیم.
اولش قرار نبود تا بالای بالا بریم. ولی یهو دیدیم رسیدیم به آخر راه و از همیشه خیلی بیشتر راه رفتیم و بیشتر بهمون خوش گذشته.
.
البته خلوتی و دست نخورده بودن برفا هم تو این خوش گذشتن بی تاثیر نبود :))
اینم که موز در برفه... گذاشتیم خنک بشه بعد بخوریمشون :))))
.
.
اینم هنر ملته که پای کوه وقتی داشتیم بر می گشتیم دیدیمش 😊
*هنوز پس لرزه های سرمای صب مونده و چند دیقه یه بار یه ویبره میرم :)
*تجربه ی این چند وقت به من ثابت کرده که هیچی قد بالا رفتن کوه حال آدمو جا نمیاره. امتحان کنید.