اربعین؟
الان مهرانیم.
مرزا رو رد کردیم...
میریم نجف.
فقط با اتوبوس داخل شهری نیومده بودم مرز که امسال محقق شد به حمد الله :)))
امضا: یک عدد فاطیمون نفله و له😎
- ۱ نظر
- ۲۰ مهر ۹۸ ، ۰۶:۴۰
اربعین؟
الان مهرانیم.
مرزا رو رد کردیم...
میریم نجف.
فقط با اتوبوس داخل شهری نیومده بودم مرز که امسال محقق شد به حمد الله :)))
امضا: یک عدد فاطیمون نفله و له😎
مدیر می خوان برای روز معلم کتاب بخرن.
پارسالم همین کارو کردن، یهویی و بی هماهنگی با ما :|
امسالم دقیقن همون برنامه داشت اجرا میشد که من صبح فهمیدم.😎
همکار میگن گل بخریم و مدیر مخالفند. منم کلن حال ندارم خودمو وسط مخالفتا بندازم. فقط اگه لازم باشه پیشنهادات و انتقاداتو منتقل می کنم.
صبح که داشتم با مدیر تلفنی حرف می زدم. گفتن کتابای پیشنهادی تو بگو.
منم کتابای پیشنهادی مو فرستادم. با این پیش فرض که حداقل اگر برا سایر اساتید پیشنهادم قبول نشد، اگر خواستن برای منم کتاب بخرن، شاید برای من از لیست خودم انتخاب کنن. کلن تیری در تاریکی رها کردم رفت.
...
وقتی داشتم از لیستم، کتابایی که فکر می کردم مناسبند رو انتخاب می کردم، رسیدم به کتاب "نقاشی قهوه خانه ای".
تو گوگل سرچ کردم ببینم قیمتش چنده و برا مدیر بفرستم که دیدم 97 هزار تومن ناقابله. کلن از پیشنهاد دادنش پشیمون شدم.
برا این یکی باید گلریزون بگیرم تا بتونم بخرمش😐
...
از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون سه تا از کتابایی که فرستادمو مطمئنم مدیر باهاشون مخالفه، ولی فقط به نیت این که شاید برام بخرن فرستادم😆
اینا:
من در رقه بودم خاطرات محمد الفاهم عضو جدا شده داعش
به من گفتند تنها بیا (پشت خطوط داعش)
با رمان شیفتگی ها از خابیر ماریاس
. پنج شنبه که با زهرا ولیعصر پیمایی کردیم و یک بند حرف زدیم، از منطقه ی پارک وی تا میدان ولیعصر تا دلتون بخواد موش دیدیم و در مورد موشا و زیاد شدن شون نظریه دادیم.
. تو پارک ملت هم یه خانوم پیر و با کلاس و پولداری رفت چندتا گربه رو جمع کرد، بهشون سوسیس داد.
. سمت تئاتر شهر به پایین، منیریه و مولوی و اون طرفا موش ندیدیم راستش. شایدم بوده و از چشم ما دور مونده.
همون جا به زهرا گفتم جالبه که بالا شهر انقد موش هست و اینجا موشی رویت نمیشه و اونم منو تایید کرد.
. برگشتنی پیام سمیه رو دیدم و نزدیک خونه که رسیدم بهش زنگ زدم که برم پیشش.
ماجرا موشا رو براش تعریف کردم و گفت چند روز پیش تو رادیو شنیده یه آقایی گفته وقتی آدما چرخه ی طبیعت رو بهم میزنن، موش هم زیاد میشه! اگه گربه گرسنه نباشه نمیره موش بگیره.
اینجا بود که فهمیدم چرا بالاشهر موش داره و پایین شهر نداره. اگرم داره تعدادش خیلی کمتره!
. چند وقته محل ما گربه هاش کم شدن و سگاش بسی زیاد!!!
از سمیه پرسیدم گربه رو سگ می خوره! سگه رو کی می خوره؟! که گفت نمی دونه و به نتیجه ی خاصی نرسیدیم.
نتیجه ی اخلاقی: انقد تو همه چی دخالت نکنیم.
امیر مهدی، امیر علی، محمد علی، محمد مهدی، محمد سجاد، امیرحسن، محمد حسین، محمد سبحان
اینا همه شون پسر فینقیلی های فامیل ما هستن، که خب رسمن تو این عید دیدنی های فشرده دیوانه میشیم تا بخوایم باهاشون ارتباط برقرار کنیم و اسمشونو صدا کنیم.😐😐
+حالا حتمن باید اسم ترکیبی بذارن؟ 😒
++ اوضاع وقتی هیجان انگیزتر میشه که چندتاشون با هم یه جا باشن.😧
+++ وقتایی که دعواشون میشه رو که نگم دیگه. (تو این مورد دخترا هم هستن) 😭
++++شب خوش اینا👻
سال تحویل نصف شبی منو همیشه میبره به یه سالی که اتفاقن اون سالم تحویل سال نصف شب بود!!😏
مادر و پدر خسبیده بودن و من و خواهرا هم بیدار، مشغول تماشای ویژه برنامه و انجام کارای خورده ریزه.
همه چی داشت خوووب پیش میرفت که خواهر کوچیکه سوسک دید.
خب اینجا من به عنوان فرزند ارشد وظیفه ی حفاظت از جان خواهرامو داشتم.
اول مگس کش رو انتخاب کردم. ولی هر کاری کردم نتونستم ضربه رو به سوسک وارد کنم. بعد یادم افتاد یه اسپری حشره کش بی بو داریم. دوییدم تا سوسکه نرفته بیارمش و کار سوسک رو یه سره کنم. در اسپری رو که باز کردم، تا خواستم سمت سوسک شلیک کنم، سر اسپری کنده شد و کل مواد داخلش تو فضای بسته تخلیه شد. 😐 بو نداشت، ولی ته گلوی همه مون می سوخت. هی پنجره رو باز می کردم، میدیدم سرده دوبازه می بستم.😥
خلاصه که اوضاعی شد و مامانمم از سوزش گلوش بیدار شد و دیگه خوبیت نداره بگم دعوام کرد. جنازه سوسکه رو هم فک کنم پیدا نکردیم.😂
خلاصه که اگه تو خونه تون سوسک دارید، با خیال راحت به من بسپاریدش😎