از سری مکالمات من و بابام که معمولن از بعد عاشورا شروع میشه ولی امسال رفتیم پیشواز
+ کی باید رفت دنبال کارای ویزا؟
× می خوای چی کار؟
+ می خوام اطلاعات عمومیم زیاد بشه...
× هنوز عاشورا نشده... بذا عاشورا بیاد حالا بعد شروع کن.
+من که نمی خام بیام... فقط می خام اطلاعات عمومیم زیاد بشه.
× از الان می تونی بری ویزاتو بگیری برا اربعین... یار پیدا کردی؟
+ یار که زیاد پیدا کردم... ولی مساله رضایت یا همراهی والدینشونه.
× تنهایی برات سخته... من که همه جا نمی تونم همراهت باشم. باید حداقل یکی همراهت باشه. بیشتر هم باشید که چه بهتر.
+ من از کجا همراه پیدا کنم؟
× همین دوستت که باهاش میری هیئت نمی خواد بیاد؟
+می خواد... ولی مساله همون رضایته
× بگو یه رضایت نامه با امضای پدر و مادر و 2 تا قطعه عکس و یه پاسپورت که حداقل 6 ماه اعتبار داشته باشه. اینا رو بیارن... اصن بیست نفر همراه بیار... همه تونو می برم.
.
.
.
* دنبال یک عدد همراه با شرایط بالا می گردم... نبود؟
رضایت نامه خیلی مهمه ها
* این حرفا هر سال و هر سال چندین بار تکرار میشه... ولی جفت مون مقاوت عجیبی داریم که حرفای همو نفهمیم و هی تکرار کنیم :|
- ۹۵/۰۷/۱۶