3. کربلا
از کاظمین تا کربلا حدود صد و ده کیلومتر راهه، تقریبن تو سی کیلومتری شهر کربلا شهری قرار گرفته به اسم مُسیّب. در کنار شهر مسیب مرقد دو طفلان مسلم قرار گرفته و معمولن کاروان ها توقف کوتاهی تو این شهر دارن.
خرمای مسیب هم خیلی معروفه و از سوغاتی های کشور عراق یکی ش همین خرمای مسیبه.
.
.
ظهر سه شنبه به شهر کربلا رسیدیم. اینجا هم اتوبوس ها اجازه ی تردد داخل شهر رو نداشتن.
هر چقدر کاظمین حس غربت نداره، تو کربلا همش حس غریبی میاد سراغ آدم. اون حالِ خوب هستش ها، ولی یه جوریه... آدم منتظر اتفاقای بده. شاید تو کربلا آدما مضطر میشن.
هتل ما سمت حرم حضرت عباس بود.
برای نماز ظهر به حرم نرسیدیم ... بعد از ظهر، بعد از یکم استراحت راهی حرم حضرت عباس شدیم... خیابون ها و بازارهای مسیر به مراتب تمیز تر از شهر کاظمین بود و تعداد زیادی سطل زباله در فاصله ی کم از هم، کنار خیابون میشد دید.
انقد تمیز بود که خواهر کوچیکه در حرکتی اعتراضی به آقای پدر گفت: "مگه نگفتی بغداد چون پایتخته، تمیزتره؟"
و طفلی آقای پدر مونده بودن همینجوری :))) بعدش گفتن که کلن خیلی همه چی تو این چند سال بهتر شده... تو همین چند ماهه هم (از اربعین تا همین سفر ما) خیلی فرق کرده. اینجا هم از هتل تا حرم سه تا بازرسی بود.
:)
.
.
حرم حضرت عباس خیلی قدیمی و فرسوده بود و طبق شنیده ها فهمیدم که اون آقایی که مسوول حرمه با ایرانی ها رابطه ی خوبی نداره و معمولن پیشنهادات بازسازی حرم رو از جانب ایرانی ها رد می کنه. خودشون هم کاری از دستشون بر نمیاد.
متاسفانه ضریح حضرت عباس رو به خاطر نصب ضریح جدید بسته بودن و یه ضریح مجازی که داخلش هم دیده نمیشد دور تا دور محل نصب ضریح جدید گذاشته بودن.
فقط یک سمت از همون ضریح مجازی هم مخصوص خانوم ها بود و بسیار بسیار شلوغ.
.
.
.
تو حرم حضرت اباالفضل زیاد کاروان های ایرانی رو میشد دید که روضه می خونن.
ما هم که همون طور که قبلن گفتم، خودمون تنها می رفتیم...چون کاروان ما یکم تنبل بود و از این برنامه ها نداشت.
.
.
.
راستش دل تو دلم نبود که برم سمت حرم امام حسین. بالاخره انتظار به سر رسید. از دری که به سمت بین الحرمین بود، رفتیم بیرون و چشمم افتاد گنبد حضرت، سلام کردم و راه افتادم. قلبم تند تند می زد و نگاهم به گنبد حضرت بود و باهاشون حرف می زدم.
حس اون لحظه غیر قابل وصفه.
.
به حرم امام حسین خیلی بیشتر از حرم حضرت عباس رسیدگی شده. و خب طبیعتاً خیلی هم قشنگ تره. نماز مغرب رو تو حرم امام حسین بودیم و بعد از نماز بود که دلم هوای امام رضا رو کرده بود و انقد غربت اذیتم کرد اونشب که همش می گفتم یا غریب الغربا، من می خام بیام مشهد. :)
آخر شب به همراه پدر جان یه دوری تو شهر کربلا زدیم و من انقد خسته بودم و حالم خوب نبود و خوابم میومد که اصن هیچی نمی فهمیدم از حرفای بابام، فقط راه می رفتم و عکس مینداختم.
اطراف حرم ها و تو بین الحرمین میشد مسافرهایی رو دید که جا ندارن... خوبیه کربلا اینه که به مسافرا پتو میده و اونا می تونن با خیال راحت تا صبح تو خیابون بخابن.
.
.
.
مقام امام زمان
خیمه گاه
تل زینبیه
کف العباس
و مقام امام صادق از مکان های زیارتی کربلاست.
.
.
.
یه اتفاقی که تو این سفر خیلی حال منو خوب کرد، این بود که شب جمعه کربلا بودیم.
غروب پنج شنبه بود که آماده شدیم بریم حرم.
تو آسانسور هتل یکی از مسافرا ما رو دید و گفت: "اگه دارید میرید حرم حواستون باشه... خیلی شلوغه... فلانی گفته اصن نمیشه رفت و اینا."
خب طبیعتاً ما هم انتظار یه جمعیت انبوهی رو داشتیم.
ولی تا خود حرم که خیلی شلوغ نبود و راحت میشد تردد کرد. برای نماز هم من بین الحرمین رو انتخاب کردم. (کلن تو این مسافرت فهمیدم که علاقه ای به ضریح و داخل حرم رفتن ندارم و مث مشهد که همش تو صحن ها می چرخم، اینجا هم ترجیح میدادم تو بین الحرمین باشم.)
شب جمعه برای خود عراقی ها علاوه بر شب زیارتی حضرت، شب تفریح هم هست... خیلی هاشون همراه شون بساط شام میارن و حتا بعد شام میرن پتو می گیرن و همون جا می خابن. :)
بعد نماز صبح زیارت وداع رو خوندم و راه افتادیم به سمت نجف...
+ وقتی زیر گنبد حضرت وایستید و سرتون رو بالا بگیرید،می بینید که دور تا دور گنبد اسم دوازده امام رو نوشته... اولین بار که رفتم سمت ظریح،خیلی اتفاقی سرمو بالا گرفتم و اسم امام رضا رو دیدم. :)
++ دو هفته ی پیش، این موقع کربلا بودم.
- ۹۵/۰۱/۲۶