روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

چالشتشاسمنداره:))

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۴ ق.ظ

به دعوت میس واو به چالشت دعوت شده ام. 

ضمن عرض تچکر، میریم که داشته باشیم لبیک به چالشت رو :))

.....

+ چه زمانی بیشتر از همیشه خوشحال بوده‌اید؟
- خیلی وقت ها. چه سوالیه!!!
+ بزرگترین ترس تان؟
- از دست گربه ها ممکنه سکته کنم یه روز😐 یه ترس دیگه هم هست.
+ اولین خاطره‌ای که در ذهن‌تان هست؟
- افتادنم تو رودخونه.
+ کدام انسان در قید حیات را بیش از بقیه تحسین‌ می‌کنید و چرا؟
- مامان نیکو... فوق العاده آدم خوش قلب و خوبیه.
+ چه خصلتی در خودتان می‌بینید که به نظرتان تاسف‌آور است؟
- منم همون پشتکار... اگه بعضیا ناراحت نمیشن😂😂
+ گران‌بهاترین مایملک‌تان؟
- خنده
+ دوست دارید کجا زندگی کنید؟
- هر جا که دلم خوش باشه.
+ بزرگ‌ترین قدرتی که مایل بودید می‌داشتید؟
- رک باشم.
+ چه چیزی افسرده‌تان می‌کند؟
- وضیعیت همین روزای تکراریم. و مرگ آدم ها.
+ به خاطر چه چیز به والدین‌تان مدیون هستید؟
- برای بعضی از اعتقاداتی که امروز دارم.
+ عطر مورد علاقه‌تان؟
- کلن تنوع طلبم... شامل عطر هم میشه.
+ کلمه محبوب‌تان؟
- با معرفت
+ کتاب مورد علاقه‌تان؟
- برادر بزرگتر...هانس پترسون. حدود ده ساله بودم که خوندمش. هیچ کتابی مثل این به دلم نَشسته.
شاید همین روزا دوباره بخونمش. خیلی دوسش دارم. اینه کتابه.

+ بدترین چیزی که کسی به شما گفته؟
- مامانم. میگه بیچاره بچه هات😢 ولی به جاش خواهر کوچیکه میگه مامان خوبی میشم... فقط یه وقتایی خیلی سخت گیرم😆
+ دوست داشتید بیشتر به چه کسانی می‌گفتید متاسفم و چرا؟
- دوست دارم نگم متاسفم.
+ گناه‌آلودترین لذت‌تان؟
- اعتراف به گناه؟... نوچ نوچ نوچ
+ عشق شبیه چیست؟
- شبیه کوهنوردیِ خیلی سخت، که در کنارش میشه مناظر بکرى رو دید که خیلى ها شانس دیدنش رو ندارن.
+ شده به کسی بگویید «دوستت دارم» و دوستش نداشته باشید؟
- نه... به اونایی که دوسشون دارم هم سخت میگم😎
+ بزرگ‌ترین ناامیدی‌تان؟
- نا امیدی نیس... بیشتر نگرانی از آینده به حساب میاد.
+ اگر می‌توانستید گذشته‌تان را اصلاح کنید، چه چیزی را تغییر می‌دادید؟
- والیبال و زبان رو خیلی جدی می گرفتم. یکی از پایه های خرابکاری تو مدرسه میشدم.
+ اگر می‌توانستید به زمان گذشته برگردید، به چه زمانی می‌رفتید؟
- دلم نمی خواد به گذشته برگردم.
+ آخرین بار چه زمانی و چرا گریه کردید؟
- امشب... دلم گرفته بود.
+ چطور آرام می‌شوید؟
- میشه نگم؟... فقط می تونم بگم که گریه معمولن همراهش هست.
+ چه چیز به‌خصوصی کیفیت زندگی‌تان را بهتر می‌کرد؟
- اگه آدم با پشتکاری بودم قطعن همه چی خیلی بهتر بود.
+ از نظر خودتان، بزرگ‌ترین دستاوردتان چیست؟
- نمی دونم
+ شب‌ها چه چیزی بیدارتان نگه می‌دارد؟
- وقتی قبلش زیاد خوابیدم... استرس هم یه چندباری بی خوابم کرده.
+ دوست دارید در مراسم خاکسپاری‌تان چه آهنگی نواخته شود؟
- آهنگ دوست ندارم...دوست دارم روضه ی حضرت علی اکبر (ع) بخونن.
+ مایلید چطور در ذهن دیگران باقی بمانید؟
- خوش خنده و آروم😜
+ بهترین درسی که از زندگی آموختید؟
- هر حرفی رو نزنم.😐
+ همین حالا دوست داشتید کجا بودید؟
- دوست داشتم تو یه ساحل تمیزززز نشسته بودم و دریا رو نگاه می کردم
+ یک جوک به ما بگویید.

آدم تو زندگی باید آدامس موزی رو سر لوحه ی خودش قرار بده😁


 قشنگ سه برابر خود موز بوی موز میده...


.......

همه ی کسایی که این پست رو می خونن دعوتن... علی الخصوص همه تون😊

  • ۹۵/۰۵/۱۰
  • خانوم فاف

نظرات  (۳)

+ بیشتر از همیشه،ینی یه بار که خیلی بیشتر از خیلی وقتا بوده😆
+ به چشمای گربه ها فک کن،نه پنجولاشون😉😈
+ اولین خاطرت مربوط به چند سالگیته؟
+ خدا مامان نیکو رو حفظ کنه☺
+ باز گفت منم همینطور😂😆
+ خنده هات مستدام😊
+ بیچاره بچه هات😂ولی من با خواهر کوچیکه موافق ترم😉
+ پایه خرابکاری تو مدرسه رو پایه ام👍
+ دلت نگیره مهربون😢😉
+ آقا رفتی ساحل منم با خودت ببر😐
+ جوکت خوب بود😆
ممنونات من باب لبیک گفتن😂😉
پاسخ:
+آخه چند مورد یادم اومد... نتونستم بین شون انتخاب کنم. فقط چندتاش واسه این بود که بابام سالم رسید خونه از سرکارش. (چندین بار این اتفاق افتاده) یه وقتایی انقد شرایط استرس داشت که بابام کلیدو می نداخت تو در دیگه من می تونستم از حال برم😆
+ از چشماشون هم خیلی می ترسم😐
+ فکر کردم اولین خاطره ای که به ذهنم می رسه رو باید بگم😁 این واسه 5 سالگیه... ولی اولین خاطره فک کنم واسه دو سالگیه. یه پنجره ی بزرگ داشتیم... من همیشه از پنجره آویزون بودم با پسر همسایه پایینی ارتباط می گرفتم.😎
+ ایشالا
+ همینه که هست😜😆
+ مچکرم😍
+ مامانم هم راست میگه... یه وقتایی خیلییی بد اخلاق میشم. ولی خودمم با خواهر کوچیکه موافق ترم😆
+ زیادی ساکت و سر به زیر بودم... یادم میاد دلم می خواد خودمو بزنم😐
+ [خجل شدن]
+ حتمن😊
+ به نظر خودم خیلی آموزده بود... واسه همین گذاشتمش😁
انجام وظیفه بیده ... انجام وظیفه بیده😊


سلام 
همه چی یه طرف،اون روضه ی علی اکبر یه طرف!مخصوصا اونی که حاج محمود از زبون سیدالشهدا(ع) خونده بود:تو که از روز ولادت دل بابا بردی...
...
درس بخونین!

پاسخ:
سلام ای پسر 😊
من اکثر روضه هایی که حاج محمود کریمی می خونه برای حضرت علی اکبرو خیلی دوست دارم.
...
چالش شرکت نمی کنی؟😎
نه،خیلی بی مزه س چالشه.
:|
...
اومدم عیدو تبریک عرض کنم!
عیدتون مبارک!
:)
پاسخ:
:)))))
مرسی... عید شما هم مبارک😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">