روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

پنجشنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۸، ۱۰:۱۳ ق.ظ

دو روز پیش با مدیریت سابق تلفنی حرف می زدم، بهش گفتم دلم می خواد بیام اونجا ولی وقت نمیشه. شما کی هستید موسسه؟

گفت فردا، (یعنی دیروز) بچه ها گفتن کلاس میان با اینکه تعطیله.

دیروز رفتم موسسه. بعد یه حال خیلی بد.

خسته از روزمرگی کارمندی و دادن جداب منفی به همکار بعد دو ماه و نیم و هر روز چشم تو چشم شدن با ایشون

  • ۹۸/۰۸/۱۶
  • خانوم فاف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">