اربعین نامه 1
این سفر اولین تجربه ی مسافرت با اتوبوس بود برای من. از قبلش برای این تجربه ی جدید کلی هیجان داشتم و خوشحالم بودم. وقتی راه افتادیم انقد هیجانش بالا رفت و دست فرمون راننده هیجان انگیز شد که همون اول کاری یه کوچولو خواب تصادف و برخورد به کوه هم دیدم و از خواب پریدم. :)))))
.
.
.
عرضم به حضورتون که ما سه شنبه شب ساعت 7 و نیم به وقت ایران از جلوی یکی از مساجد محل که اتوبوسی رو تهیه کرده بود، به سمت مرز مهران راه افتادیم و صبح ساعت 10 به نزدیکی های مرز رسیدیم.
از اونجا که تعداد مسافرا خیلی زیاد بود ماشین های شخصی از خیلی قبل تر از مرز و اتوبوس ها یکم جلو تر از ماشین های شخصی آخرین مقصدشون بود. از اون منطقه تا نزدیکی های مرز یه اتوبوس دیگه مسافرا رو جا به جا می کرد و بعد از پیاده شدن از اتوبوس دوم نزدیک دو ساعت پیاده روی داشتیم تا مرز مهران.
توی این مسیر پیاده روی چند مرحله مردم رو نگه می داشتن که مثلن ازدحام جمعیت نشه و دسته دسته ملتو به سمت جلو راهنمایی می کردن که به نظر من این اتفاق باعث میشد همون اول راه آدم بیشتر ترس بَرِش داره که "ای داد بیداد!! چه جمعیتی. معلوم نیست کی قراره رد بشیم از اینجا." ولی حقیقت امر اینجوری بود که خیلی هم ترافیک روان بود و اصلن خبری از ازدحام جمعیت نبود. بعد این چند مرحله توقف رسیدیم به مراحل چند گانه ی چک کردن ویزا. فک کنم چهار یا پنج بار ویزاها رو چک کردن تا اینکه بالاخره سر اذان رسیدیم به نقطه ی صفر مرزی. در وطن نماز ظهر و عصر رو خوندیم و راه افتادیم به سمت کشور دوست و همسایه عراق...
.
- ۹۶/۰۸/۲۶