هوای عاشقی و چند مورد دیگه ؛)
1.
دوست جان اومد تهران و برای سومین بار با هم بودیم (فقط یکم دیر رسیدم😎) و برای سومین بار یه کافه ی جدید رو امتحان کردیم.
(دوست جان عایا می دونی هر سه کافه ای که با هم رفتیم خودم هم برای بار اول با تو امتحانشون کردم؟
همه رو از قبل نشون کرده بودم. ولی نمیشد که برم.
از بس پایه ای و خوش کافه (!!!) که با تو میشه همیشه اولین ها رو تجربه کرد😉😘)
ولی برای اولین بار نشد بعد کافه کشفی هامون بریم پیتزا بخوریم.
پیتزا بمونه برای...
2.
با مامان دو تایی رفتیم دیدن نو رسیده ی فامیل و مامان بیچاره ش که کلی داغون شده بعد به دنیا اومدن بچه. (همینه میگن آدم سنگ بشه ولی مادر نشه😆)
بچه ی اولشون سه سالشه و یه پسره گوگولیه که راستشو بخواید تا همین اخرین باری که دیدمش فکر می کردم چقد نچسب و بد اخلاقه. ولی اون روز کلی باهاش بازی کردم و فهمیدم قلق/قلغ/غلق/غلغ داره. خیلی هم با نمک و چسبناکه اتفاقن. من اشتباه می کردم. الان نادم و پشیمانم😆.
همه ش هم بهم می گفت پسر😄 مثلن پسر نرو خونه تون 😄😄
3.
تو کلاس بودیم که یه خانمی اومد با استاد صحبت کردن و اطلاعات گرفتن درباره ی چوبکاری. گفت دخترم خیلی دوست داره بیاد، ولی چون چپ دسته می ترسه که نتونه مث بقیه کار کنه.
از این حرفش کلی تعجب کردم.
از وقتی یادم میاد یکی از مواردی که بابتش اصلن خجالت نکشیدم و همیشه هم کلی بهش افتخار کردم چپ دست بودنم بوده. حالا شاید اینجوری که من میگم افتخارآمیز نباشه، ولی خداییش مایه ی خجالت هم نیست دیگه. تازه خیلی هم خاصه😎
عکسش بی ربطه. ولی من در حال حاضر عکس دست چپ نداشتم. ینی کلن عکس دست چپ ندارم چون با دست چپم عکس می گیرم. مث همین عکسه😆
4.
بهم پیام داده که الان کلاسم. تیغ اره م شکسته و دیگه هم ندارم. تو توی کلاس تیغ اره داری؟
بهش آدرس تیغ اره مو دادم. چند روز بعدش که منو دیده میگه تو وسایلت دیدم از این پیچ های اره هم داری یکی برداشتم. [نگاه خیره تو دوربین]
5.
تولد استاد بود. گفت می خواستم کیک درست کنم بیارم ولی به این دلیل و اون دلیل نشد که بشه. آخر رفتم همین مغازه ی پایین یه دونه از این کیکا خریدم و آوردم.
6.
بعد یه ماه داغ شدن هوا، عجب هوایی اومده تهران. همین دو شب پیش رفتم یه مانتو تابستونی و خنک خریدم. می دونستم باعث اومدن این هوا میشه زودتر می خریدمش😆 انقد یهویی بود که از دیشب تا حالا فکر می کنم عاشق شدم.😎 شده یه شمال خنک و خلوت و بارونی با شرجی خیلی کم.😍
دلم می خواد چند دیقه از این هوا رو ضبط کنم و تو تلگرام برای همه بفرستم. یه خورده شو هم بذارم تو استوری اینستا. یه فایل هوا هم آپلود کنم اینجا.
ولی خب نمیشه. فعلن به همین عکس نارنج های لب پنجره اکتفا می کنم. فقط شک نکنید که من از دیشب عاشق شدم 😆😆
.
- ۹۶/۰۴/۲۲