فقط یه خواب بود
چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۱۰:۳۳ ب.ظ
شاید یه سال پیش بود. خواب دیدم بابا رفته سوریه.
شهید شد. می خواستم داد بزنم که خدایا چرا بابای من؟!!!
حالم خیلی بد بود. بی طاقت بودم. هم می خواستم شکایت کنم، هم راضی باشم به رضای خودش. سخت بود. مگه به همین راحتیه این رضایت؟
یاد "به ابی انت و امی یا اباعبدالله" زیارت عاشورا افتادم ...
یادم اومد همیشه به این قسمت زیارت عاشورا که میرسیدم با تردید می خوندمش و ته دلم می لرزید. بعد خودمو آروم می کردم که به جاش عاقبت به خیر میشن. راضی باش به رضای خدا. حالا این اتفاق افتاده بود.
سخت بود. مثل در اومدن جونم از بدن. ولی ساکت شدم و فقط اشک ریختم. گفتم راضیم به رضای تو. راضی شدم.
از خواب که بیدار شدم تمام صورتم خیس اشک بود.
.
+ دعا کنیم برای آرامش و رضای دل خانواده هاشون. من خوابشو دیدم و هنوز بعد یه سال که یادش میفتم گریه می کنم. خدا به داد دل اونا برسه.
- ۹۶/۰۳/۱۷