شایدم کلن خل باشم...
امروز سر کلاس استاد جان یه ورق چوب به من داد. بهشون گفتم چوبو وزن کنید تا من پولشو بدم. گفتن نمی خواد. رفتم تو فکر... این دفعه ی چندمی بود که بهم چوب می دادن و پولشو ازم نمی گرفتن. اولین بار به بهونه ی تولدم یه چوب خیلی خاصی که می دونستم قیمتش زیاده رو بهم دادن. دفعه ی بعد یه ورق چوب اقاقیا بهم دادن و به این بهونه که این وزنی نداره ازم پول نگرفتن. امروزم یه چوب دیگه دادن و گفتن خیلی چوب خاصی نیست. خورده چوب های خاص هم اگه باشه اول از همه یه خوشگل شو میدن به من. تا حالا کسی متوجه این قضیه نشده. ولی یکی از دوستان همکلاسی از همون ترم های اول به من حساس شده بود و سر هر اتفاق کوچیکی با من دعوا می کرد.می گفت استاد تو رو از همه بیشتر دوست داره. یه بارم به یکی از بچه ها گفته بود من تازه فهمیدم خود استاد بعضی وقتا کلاسو تعطیل میکنه، تا قبل فلان ماجرا فکر می کردم فاطمه میگه کلاس نباشه.😨😨 حس می کردم که استاد رفتارش با اون همکلاسی فرق داره، (اونم به خاطر رفتارهای عجیب خودش بود) ولی بقیه ی بچه ها رو متوجه نشده بودم.ینی تفاوت خاصی هم نبود که متوجه بشم. خیلی از اوقات استاد برای کارای مختلف به من زنگ می زد. من فقط فکر می کردم چون زیاد از حد پایه ام این اتفاق میفته.
البته ته دلم حس می کردم که شاید واقعن حرف همکلاسی درست باشه ولی دلم نمی خواست خیلی درست هم باشه.
...
...
...
شب استاد بهم پیام دادن که یه سری مطلب اگه بفرستم می تونی برام دسته بندی و چاپ شون کنی؟
گفتم بلی.
یه سری وسطاش حرف های متفرقه زدیم و آخرش استاد بهم گفت " واقعاً من تو رو خیلى دوست دارم وقتى نیستى حالم گرفته میشه البته بین خودمون بمونه ها 😍🌺
بعضى وقتها از احساسی که بهت دارم میترسم 😊 میترسم اگه از اینجا برى چه کنم ولى با تمام این احوال برات آروزى خوشبختى دارم که هر جا باشى خوب و خوش باشى".
راستش خوندن کلمه های بالا هم حالمو خوب کرد. هم منو ترسوند. از اینکه خیلی دوست داشته بشم می ترسم. منم بیش از اندازه ی طبیعیِ دوست داشتن یه معلم یا استاد، ایشون رو دوست دارم.
ولی تو یه رابطه ی دو طرفه دلم می خواد اونی که طرف مقابلشو بیشتر دوست داشته باشه، من باشم.
شاید اینم یه مدل از خودخواهیه!!!
شایدم می ترسم از اینکه نتونم جبران کنم یا اینکه می ترسم مغرور بشم.
نمی دونم.
- ۹۶/۰۳/۰۴