حیات خیلی وحش :|
عصر هنگام بود که راهی کوه و دشت و دمن شدیم.
جایتان خالی کلی از هوا و تمیزی کوه و سرسبزی زمین و شکوفه ها حظ بردیم.
همین طور که با ارابه ی مان داشتیم می چرخیدیم تا جایی مناسب بیابیم برای اسکان ناگاه چشمان تیزمان خورد به سه سگ در کنار پرتگاه... دوتاشان خوابیده بودن و سومی ایستاده.
ابتدا ارابه ی مان را به عقب راندیم و بر آن شدیم تا از از سگوگ (جمع سه سگ ) از همان ارابه عکس بستانیم. اما نشد. ینی دوربین گوشیمان جواب گو نبود از آن فاصله. سومین سگ هم به جمع دو سگ ولو شده ی دیگر پیوست و همان جا ولو شد.
این شد که دستی ارابه را کشیدیم و دنده اش را خلاص کرده و خاموشش نکردیم.گوشی را به حالت آماده باش برای عکاسی در آوردیم و چادر را در ارابه گذاشته که به پر و پایمان نپیچد و در ذهنمان زمزمه کردیم که سگ حیوان نجیبی است و گاز نمی گیرد... در ضمن پرنده هم نیست که به آدم بپرد.
در حرکتی انتحاری از ماشین پیدا شدیم و تا نزدیکی های همان سگوگ مذکور پیش رفتیم و ناگاه یکی از سگوگ از جا برخواست و نگاهی غضب آلود به ما انداخت... باز ما کم نیاوردیم که. چون شنیده بودیم جلو سگ جماعت نباید کم بیاوریم. عکس را انداختیم که چشمتان روز بد نبیند... چنان پارسی فرمودند که این حقیرِ دو پا، دو پای دیگر نیز قرض کردندی و فرار را به قرار ترجیح دادندی و هنگام سوار شدن به ارابه چنان به بدنه برخورد کردندی که کمونه شدندی و دوباره از اول دویدندی به سمت ارابه 😐
توله سگ نذاشت یه عکس هنری درست درمون ازشون بگیریم. 😐
.
همین سگ حناییه بود که این بلا رو سرم آورد 😆😆
- ۹۶/۰۱/۲۰