روزهای زندگی
روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...
روزهای زندگی
روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...
خانه
سرآغاز
وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)
خلاصه آمار
بایگانی
مرداد ۱۳۹۹
(۱)
فروردين ۱۳۹۹
(۱)
بهمن ۱۳۹۸
(۴)
دی ۱۳۹۸
(۱)
آذر ۱۳۹۸
(۱)
آبان ۱۳۹۸
(۷)
مهر ۱۳۹۸
(۲)
شهریور ۱۳۹۸
(۱)
ارديبهشت ۱۳۹۸
(۳)
فروردين ۱۳۹۸
(۱)
اسفند ۱۳۹۷
(۶)
بهمن ۱۳۹۷
(۱)
آبان ۱۳۹۷
(۳)
مهر ۱۳۹۷
(۱)
شهریور ۱۳۹۷
(۱)
مرداد ۱۳۹۷
(۱)
خرداد ۱۳۹۷
(۶)
ارديبهشت ۱۳۹۷
(۷)
فروردين ۱۳۹۷
(۲)
اسفند ۱۳۹۶
(۲)
بهمن ۱۳۹۶
(۳)
دی ۱۳۹۶
(۹)
آذر ۱۳۹۶
(۳)
آبان ۱۳۹۶
(۷)
مهر ۱۳۹۶
(۶)
شهریور ۱۳۹۶
(۱۱)
مرداد ۱۳۹۶
(۶)
تیر ۱۳۹۶
(۷)
خرداد ۱۳۹۶
(۹)
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۸)
فروردين ۱۳۹۶
(۹)
اسفند ۱۳۹۵
(۷)
بهمن ۱۳۹۵
(۱۶)
دی ۱۳۹۵
(۸)
آذر ۱۳۹۵
(۱۳)
آبان ۱۳۹۵
(۱۰)
مهر ۱۳۹۵
(۱۵)
شهریور ۱۳۹۵
(۱۱)
مرداد ۱۳۹۵
(۱۴)
تیر ۱۳۹۵
(۹)
خرداد ۱۳۹۵
(۹)
ارديبهشت ۱۳۹۵
(۱۱)
فروردين ۱۳۹۵
(۹)
اسفند ۱۳۹۴
(۴)
بهمن ۱۳۹۴
(۱)
دی ۱۳۹۴
(۴)
آذر ۱۳۹۴
(۲)
مهر ۱۳۹۴
(۱)
official page :|
يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۴۶ ب.ظ
اون قسمت جمعه ها ساعت 9 😨😨
من دیگه سکوت میکنم...
.
۹۵/۱۰/۰۵
خانوم فاف
نظرات
(۶)
۰۵ دی ۹۵ ، ۲۱:۲۵
میس واو
دیشب اینو تو توییتر دیدم((:ملت رد دادن/:
پاسخ:
والاع 😐😐
خل شدن رفت پی کارش
۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۳۱
سهیلا ملکی
فکر کنم می خواسته بنویسه بعد از اتمام مراسم دعای ندبه و جمع شدن سفره صبحانه آنلاین می شوند، روش نشده -_-
پاسخ:
خیلی آدم خجالتی ای به نظر نمیاد ... به ذهنش نرسیده فک کنم :|
۰۶ دی ۹۵ ، ۰۴:۳۴
ایمان
!!!
؟؟؟
حالا کیو فالو کرده این بی شرف؟اون یه دونه کیه؟بنظرم باید از خجالت خودش و خونواده ش دراومد.
پاسخ:
نمی دونم والا... پیجش بسته س. با یکی از دوستان سعی کردیم با یه پیج فیک بریم ببینیم چه خبره... ولی راه نداد 😐😐
من در حد بلاک و ریپورت انجام وظیفه کردم... برا اون مواردی که گفتی باید یه دونه پیج بسازی خودت 😆😆
۰۶ دی ۹۵ ، ۰۴:۴۵
ایمان
همیشه با شعر اخوان حال کردم ولی از افسردگی منتشرش خوشم نمیاد.خیلی نا امیدانه س:
که رستم سر ز چاه نابرادر برنخواهد کرد!
زیاد باهاش قاطی نشین تا ناامیدوارانه زندگی نکنین.
...
نظر پست قبلو بستین اینجا نوشتم.
+با اون همه بارون و اون همه رطوبت،تا ظهر دیروز بازم آلوده بود هوا.ولی مه و بارون بدجوری هوای وطن به سر ما داهادیا انداخته!
پاسخ:
آره خیلی نا امیدانه س شعراش... ولی دیشب که داشتم می خوندمش خوشم اومد که با عکسه اینجا بذارمش. :)))
+ منم ببر دهاتتون 😢😢
۱۰ دی ۹۵ ، ۱۶:۵۵
ایمان
احوال؟
بیست و چن سالتون میشه؟
پاسخ:
خووووبم... احوال خودت چطوره پیرمرد؟
وبلاگو کلن تعطیل کردی دیگه؟!!!
بیست و هفت ... ولی اصن بهم نمیاد ها... نهایت 18 😄😄😄
۱۱ دی ۹۵ ، ۱۴:۳۷
ایمان
الحمدلله علی کل حال!
نه تطیل نیس.هست ولی کم است!
ارشد ثبت نام کردین؟
:)
پاسخ:
اون که بعله... ولی شما سعی کن خیلی خوووب باشی :)
بیشتر باش ... این دیگه خیلی کمه.
نه . ثبت نام نکردم
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!