روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

حالا ببینیم بقیه ش چی میشه...

جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ق.ظ

از یه هفته پیش با بچه ها قرار گذاشتیم امروز بریم بیرون.
دیروز دو تن از عمه جات زنگیدن که میایم خونه تون.
ما تمام تلاشمونو کردیم که قرارمون سر جاش بمونه.
البته قرار از وعده ی ناهار به صبحانه تغییر ماهییت داد.
بعد صب بیدار شدم می بینم عه برف اومده. 
بعد با خودم فکر می کنم که حالا چه خاکی به سرم بریزم. (با توجه به یه سری شرایطی که نمی تونم بگم)
بعد تصمیم می گیرم اتاقو  که انگار توش بمب منفجر کردم مرتب کنم.
بعد یکم مرتب می کنم می بینم اصن حسش نیس.
افرادی که قراره باهاشون برم بیرون هم همه شون خوابن.
ساعت 10 و نیم قرار داریم... به قرار نمی رسیم.
هیشکی هم پاسخگو نیس.
وضع اتاق هم از قبلش بدتر شده.
بعد دیدم چه کاریه که حرص بخورم... به جاش یه دونه از آبنبات چوبیایی که بابام برام خریده رو می خورم.
قرمزشو پیدا نکردم... مجبور شدم سبزشو بردارم.



* برا عکس خیلی زحمت کشیدم... کلی هم یخ کردم.😥 اصن ایده های ناب ازم می باره 😩
** آبنبات چوبیم داره تموم میشه... من هنوز به نتیجه ای نرسیدم... اونام همچنان خوابن 😡😒

*** آبنباتش از این آدامس داراس... ولی خیلی بد مزه س آدامسش... قدیما خوشمزه تر بود 😐

  • ۹۵/۰۹/۱۹
  • خانوم فاف

نظرات  (۴)

پنجره ی خونتون به چه مناظر قشنگی باز میشه(:
+ دیروز واسه آرشیدا آبنبات چوبی خریدیم 1000 تومن😐وسطشم آدامس نداشت تازه😆
پاسخ:
:) قابل شمارو نداره... تشریف بیارید در خدمتتون باشیم.
+ چقد گرونه... در جریان قیمتش نیستم من... بقیه برام می خرن😆😆 من آدامس دارشو دوست دارم😎
سرما خوبه. 
من فقط بخاطر آدامس وسطش،زحمت آبنباتشو تحمل میکردم.
میگفتین بچه ها هم بیان خونه با عمه ها و بچه ها جمعا پارتی میکردین خب! 

پاسخ:
گرما خوبتره
منم دقیقن آبنباتشو به عشق همون آدامسش می خوردم ... ولی الان فهمیدم خودش خوشمزه تره :))))
فایده نداشت... دوست داشتم برم بیرون 😕
اوه اوه اوه زهی  دل آفرین دل مرحبا دل!
:))))))))))
الهامی متوسطه فقط استاد هوشنگ ابتهاج ولاغیر! 


پاسخ:
خیلی وقت پیشتر منتظر واکنشت بودم ای پسر.
الان دیگه دیره 😆😎
این بیتش قشنگه دیگه 

میفرماد:دیر است گالیا...(ادامه شو خودتون سرچ کنین بخون. توضیح اینکه گالیا اسم دختر ارمنی رشتی مورد علاقه ی استاد بوده،گالیا،استادو دعوت میکنه به خونه ش(جشن تولد دختر بوده.)ولی استاد بجای پذیرش دعوتش این شعرو واسش میفرسته.) 
پاسخ:
خیلی قشنگ بود. 😊
آخرش چی میشه؟ میره سراغ دختره؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">