روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

هوای عاشقی و چند مورد دیگه ؛)

پنجشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ق.ظ

1.
دوست جان اومد تهران و برای سومین بار با هم بودیم (فقط یکم دیر رسیدم😎)  و برای سومین بار یه کافه ی جدید رو امتحان کردیم. 
(دوست جان عایا می دونی هر سه کافه ای که با هم رفتیم خودم هم برای بار اول با تو امتحانشون کردم؟
همه رو از قبل نشون کرده بودم. ولی نمیشد که برم. 
از بس پایه ای و خوش کافه (!!!) که با تو میشه همیشه اولین ها رو تجربه کرد😉😘)
ولی برای اولین بار نشد بعد کافه کشفی هامون بریم پیتزا بخوریم.
پیتزا بمونه برای...

2.
با مامان دو تایی رفتیم دیدن نو رسیده ی فامیل و مامان بیچاره ش که کلی داغون شده بعد به دنیا اومدن بچه. (همینه میگن آدم سنگ بشه ولی مادر نشه😆)
بچه ی اولشون سه سالشه و یه پسره گوگولیه که راستشو بخواید تا همین اخرین باری که دیدمش فکر می کردم چقد نچسب و بد اخلاقه. ولی اون روز کلی باهاش بازی کردم و فهمیدم قلق/قلغ/غلق/غلغ داره. خیلی هم با نمک و چسبناکه اتفاقن. من اشتباه می کردم. الان نادم و پشیمانم😆. 
همه ش هم بهم می گفت پسر😄 مثلن پسر نرو خونه تون 😄😄


3.
تو کلاس بودیم که یه خانمی اومد با استاد صحبت کردن و اطلاعات گرفتن درباره ی چوبکاری. گفت دخترم خیلی دوست داره بیاد، ولی چون چپ دسته می ترسه که نتونه مث بقیه کار کنه.
از این حرفش کلی تعجب کردم. 
از وقتی یادم میاد یکی از مواردی که بابتش اصلن خجالت نکشیدم و همیشه هم کلی بهش افتخار کردم چپ دست بودنم بوده. حالا شاید اینجوری که من میگم افتخارآمیز نباشه، ولی خداییش مایه ی خجالت هم نیست دیگه. تازه خیلی هم خاصه😎

عکسش بی ربطه. ولی من در حال حاضر عکس دست چپ نداشتم. ینی کلن عکس دست چپ ندارم چون با دست چپم عکس می گیرم. مث همین عکسه😆 

4.

بهم پیام داده که الان کلاسم. تیغ اره م شکسته و دیگه هم ندارم. تو توی کلاس تیغ اره داری؟
بهش آدرس تیغ اره مو دادم. چند روز بعدش که منو دیده میگه تو وسایلت دیدم از این پیچ های اره هم داری یکی برداشتم. [نگاه خیره تو دوربین]


5. 
تولد استاد بود. گفت می خواستم کیک درست کنم بیارم ولی به این دلیل و اون دلیل نشد که بشه. آخر رفتم همین مغازه ی پایین یه دونه از این کیکا خریدم و آوردم. 
از اونجایی که صبح خواب مونده بودم و وقت نشده بود صبحونه بخورم بدجووور چسبید این کیک تولد😊



6.

بعد یه ماه داغ شدن هوا، عجب هوایی اومده تهران. همین دو شب پیش رفتم یه مانتو تابستونی و خنک خریدم. می دونستم باعث اومدن این هوا میشه زودتر می خریدمش😆 انقد یهویی بود که از دیشب تا حالا فکر می کنم عاشق شدم.😎 شده یه شمال خنک و خلوت و بارونی با شرجی خیلی کم.😍

دلم می خواد چند دیقه از این هوا رو ضبط کنم و تو تلگرام برای همه بفرستم. یه خورده شو هم بذارم تو استوری اینستا. یه فایل هوا هم آپلود کنم اینجا.

ولی خب نمیشه. فعلن به همین عکس نارنج های لب پنجره اکتفا می کنم. فقط شک نکنید که من از دیشب عاشق شدم 😆😆


.

  • ۹۶/۰۴/۲۲
  • خانوم فاف

نظرات  (۱۱)

قشنگ معلومه از دست رفتی :))
پاسخ:
:)))
یهو شد😆
چه حس خوبی داد این پست...
پاسخ:
چه خوب😊
 1. یه کم تاخیرتو دوست داشتم(: کم کم داشتم از دوریت هلاک میشدم!😆
اصن اون پیتزا نخوردنه رو دلم موند. یه روز میام اول بریم پیتزا بخوریم بعد یه کافه جدید دیگه کشف کنیم😜
قرار اون پیتزامونم که یادت نره😉
2. آخی! از این دست کوچولوها که یه بوی خاص می ده اینقد دوست دارم*__*
در ضمن بی سوات!
3.دست من چرا شبیه دست عقب مونده ذهنیا افتاده!؟ 😂
5. اوا کادو! اوا کادو! اوا کادوش کو!؟ [به سبک خانم شیرزاد خونده بشه!]
6. اینجا رو بگو! کاش اونروز که اومده بودم تهران هوا اینجوری بود😐
پاسخ:
1.حالا یه چندبار دیگه بیای تهران به این تاخیرا عادت می کنی. اصن اینجا تاخیر مده 😂😂 نه نه. غصده نخور. پیتزا رو می خوریم بالاخره 😆😆
2. ولی من بوش نکردم. فقط عکس گرفتم ازش. انقد ریز بود که ترسیدم بهش دست بزنم 😎 
خودتی. اون نمک قضیه س 😄
3. خوبه که 😐
5. نمی دونستیم که. کادو نگرفتیم . اصن استاد ناراحت میشه براشون کادو بستونیم😎
6. قسمت است دیگر. ولی اون روز هم هوا خوب بودااا... فقط یکم هلاک شدیم 😆
راستی عکس آخری همون نارنجیه که مامانت عید دونشو کاشت؟
پاسخ:
واسه عید پارساله. امسال نکاشت.
  • نیکی بیات
  • عکس ها و حال خوش این پست عالیه :)
    امیدوارم همیشه شاد باشی :)
    پاسخ:
    خداروشکر :)
    منم همین آرزو رو دارم برات 🌹
    چه عکس هایی ^_^
    کلی حس خوب :))
    پاسخ:
    ممنونم :)
    ایشالا همیشه پر از حسای خوب باشی 😊
    چقدر یا احساس نوشته بودی حسش لطیف بود 😊
    پاسخ:
    مچکرم :)
    sooti 

    تقدیم با عشق


    چپ دست که هستی... دی ماهی هم هستی...

    چی از این بهتررررررررررررر؟ :)
    پاسخ:
    :))))))))
    اصن مگه بهتر از این داریم؟ D:
    قلق*
    ما رو هم کافه ببرین!
    من جای استادتون بودم زیر بی بی یا سولدوش رو توهین تلقی میکردم.
    گویا با این اضافه وزنتون کنار اومدینا!!!   :))))))))
    پاسخ:
    مچکرم :)
    یه کافه قنادی تو انقلاب هست. خیلی خوبه.پیشنهادش می کنم :)
    استادم خودش اینو اورد. من باید توهین تلقیش کنم 😂😂
    روم کم شده دیگه 😆😆
    ینی آیا اینکه دلمون برای چپ دست ها میسوزه,بی مورده؟
    :))))))))))))))
    پاسخ:
    دلت می سوزه؟! :/
    چه دلسوزی بی موردی :)))))

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">