1. چند روز پیشا داشتم به این فکر می کردم که تابلوی آخرم چقدر طولانی شده و سابقه نداشته برای من یه تابلو انقد طول بکشه مراحل ساختش.
دیشب تو یه ثانیه از سرم گذشت که چقد اتفاقای خوبی افتاده تو این مدت. سال 95 چقد خوب بوده برای خود من.
کربلا رفتم. هما و میس واو و کوثری اومدن تهران و با هم رفتیم بیرون. تولد امام رضا (ع) مشهد بودم. با اتفاقی که چند سالی درگیرش بودم، تونستم کنار بیام و به مقدار خیلی زیادی به آرامش برسم. اولین سفارش تابلو رو گرفتم و احتمالن کلی اتفاق خوب دیگه که گذشت زمان باعث شده فراموششون کنم.
روزی که استارت تابلو رو زدم کلی حس خوب بهش داشتم و این مطلب رو نوشتم. همه ی اینایی که نوشتم یادم رفته بود و دیشب به طرز خیلی جالبی همه شون از سرم گذشتن. حتا اون مطلبی که نوشته بودم کاملن یادم رفته و بود و الان بعد خوندنش یادم افتاد که حس من نسبت به تابلوم چی بود.
حالا که همه ی اینا یادم اومد دلم می خواد این اتفاق خوب زندگیم حالا حالاها طول بکشه مراحل ساختش. 😊
.
.
2. دیروز داشتم فیلمایی که از حرم امام رضا(ع) گرفته بودم رو نگاه می کردم. جالبیش برا خودم این بود که تو این مدت اصلن یک بار هم نگاه شون نکرده بودم و این یکی هم اتفاقی بود.بین شون این یکی بیشتر از همه به دل خودم نشست.
.
.
3. امروز 23 ذی القعده س و روز زیارتی امام رضا علیه السلام. دارم فکر می کنم همه ی این اتفاقی های دیروز من خیلی هم اتفاقی نبود.
.
.
- ۴ نظر
- ۰۵ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۵۶