روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

...

جمعه, ۲۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ق.ظ


یک بار یک نفر پرسید:
«چرا آدم توی کربلا اونقدری که باید،غمگین نیست؟»
و رندی پاسخش داد:
«چون همه غم‌ها رو زینب با خودش برده»
*
ما می‌آییم کربلا،دلمان قرار بگیرد؛آرام بگیرد.می‌آییم اگر بچه‌مان عقب‌مانده است،معتاد است،بدجایی سربازی افتاده،جهیزیه‌ ندارد،بی‌شوهرمانده،بی‌کار است،اخراج شده،بارمان توی‌ گمرک توقیف شده،رفقامان حسرت برات اربعین دارند،رفیقمان را همه دیده‌اند تیر خورده اما جسدش از اطراف حلب برنگشته و سه‌تا دترش چشم‌انتظارند،توی غریب‌آباد اینستا گُله به گُله آدم هست از چابهار تا وین اطریش از آمستردام هلند تا شرق آمریکا که گفته‌اند التماس دعا و بار این همه ملتمس روی دوشمان سنگینی می‌کند،خلاصه هرچقدر تنهاییم،فقیریم،نداریم،دلتنگیم..
قرارمان این بود بیاییم پیشتان سبک شویم
زیر قبه دعا کنیم و با صدای بلند بگوییم«لبیک یا حسین»،مکارم‌الاخلاقی بخوانیم،عالیه‌المضامینی..
برویم یک کنجی برای دلمان زیارت وارث بخوانیم و با آن آخرهایش حال کنیم که می‌خوانیم:
«یا مولایَ یا اباعبدالله انا ضَیفُ‌الله و ضیفُک و جارُالله و جارُک و لکل ضَیفٍ و جار ٍ قرًی..اَن یرزقنی فکاکَ رقبتی من النار»
«ما،توی کربلا،میهمان خدا و شماییم،پناهنده به شما و خداییم و هر مهمان و پناهنده‌ای به گردن صاحب‌خانه حقی داره که اون پذیرایی و مهمون‌نوازی است.. و پذیرایی از ما یعنی بخوای خدا ما رو از آتش معاف کنه»
حالا اگر نشد هم نشد..فدای سرتان..
ملالی نیست..یعنی هست ها..ولی فدای سرتان اگر هم به خدا رو زدید و او گفت این‌ها«ظَلَمتُ نفسی»هستند و روسیاه و کارشان خراب است..خُلقتان تنگ نشود..دلگیر نشوید ها..فدای خَدِّ تَریبتان...محاسن خَضیبتان...با خدا یک‌جوری حلش می‌کنیم عاقبت..
بالاخره ما عیال خداییم،وَبال‌گردنش
«ماهٰکذا الظَنّ بِک»که ما را به صورت به آتش بیندازد.صورتی که به سجده افتاده و بر‌گونه‌هایش اشک برای حسین جاری شده..
اما..
دست‌کم قرارمان این بود وقتی زیارت‌نامه‌ات را دست می‌گیریم آتش نگیریم..آرام بگیریم
مثلا ببینیم نوشته «نماز بالای سر..دعا بالای سر..شش رکعت نماز پشت سر»
کدام سر؟
زیارتتان روضه فاش است..
یا زیارت‌نامه آن برادر علمدارتان که بنویسد:
«نزد پاها بایست و دعا بخوان»
قرارمان این نبود حتی زیارت‌نامه‌تان هم آتشمان بزند..
بود؟
«الهی عاقبت آتش بگیرد
دل من هم شبیه خیمه‌هایت»


متن از سید حمیدرضا قادری
 https://www.instagram.com/p/BLggEbCjVO4/
  • ۹۵/۰۷/۲۳
  • خانوم فاف