روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

اربعین نامه 5

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۷ ب.ظ

تو حیاط چرخیدم و عکسامو انداختم، ولی بابامو پیدا نکردم. برگشتم سر کلاس که صداشو از تو حیاط شنیدم. رفتم بیرون. قرار شد بریم سمت حرم. چرخیدن تو شهر یه هفته قبل اربعین حس خوبی داشت. هم حال و هوای اربعین و موکباش رو داشت، هم مث اربعین شلوغ نبود. حداقل نصف موکبا ایرانی بودن و زائرا هم که اکثرشون ایرانی بودن. موکبای عراقی ای که چای میدادن کار و کاسبی شون کساد شده بود. همه می رفتن سراغ موکبای ایرانی برای چای. تا بین الحرمین رفتیم. هنوز کلی آدم اطراف و داخل بین الحرمین خوابیده بودن. واقعن برام عجیب بود که چجوری تو اون سرو صدا خوابشون برده.قسمت های مختلف بین الحرمین مردم گروهی جمع شده بودن و روضه و زیارت عاشورا می خوندن. بعضیا هم مشغول عکاسی و سلفی گرفتن بودن. تو بین الحرمین راه می رفتم و آدما رو نگاه می کردم، گریه می کردم، با امام حسین حرف می زدم، دعا می کردم. یه روضه هایی منو برای چند دیقه یه گوشه ثابت می کرد. حال دل همه آروم بود. همه چی خیلی خوب بود. خیلی زیاد.
حرم نرفتم. (کلن می دونید که آدم دم ضریح برویی نیستم. وضو هم نداشتم. این شد که تصمیم گرفتم نرم حرم.) از همونجا یواش یواش برگشتیم سمت موکب.
طبق معمول عراقی ها اصرار می کردن که ازمون پذیرایی کنن.
یه آقای عراقی مشغول کشیدن یه مدل سوپ تو کاسه بود. نگاهش کردم و مردد بودم که برم یا نرم و داشتم تصمیم می گرفتم که بی خیالش بشم که صدام کرد برم جلو. یه کاسه سوپ داد دستم. انقد خوشمزه بود که کلی دعاش کردم برای اینکه نذاشته انصراف بدم. (لازمه بگم ساعت 10 صبح بود که سوپ خوردم یا نه؟😎 )...

لوازم قهوه خوری شون که خیلی هم بهش معتقدن

موکب چایی خوری ایرانی

لیواناشون یه بار مصرف نبود، وگرنه می رفتم عراقی می گرفتم

قهوه هاشون که به زهرمار گفته بود تو برو من هستم :|

:)

اون آقاهه که صدام کرد

سوپ خوشمزهه



یه موکب با صفای ایرانی، از اهالی سمنان که حواسشون بود باید صدای حاج محمود رو پخش کنن. :) (اینجا به بابام گفتم اگه میشد حاج محمودو می ذاشتیم تو کوله مون و میاوردیم کربلا دیگه هیچ مشکلی نداشتم )

مشغول عکاسی بودن



.


  • ۹۶/۰۸/۲۸
  • خانوم فاف

نظرات  (۵)

خب من دلم خواس!
چقد زیارتی خوشمزه ای بود.
خواهر کوچیکم اعتقاد دارن من آدم زیارت اربعین نیستم و همه ش لب و دهنم و باید با خونواده ی ایشون همسفر کشورای ناجور بشم.شوورش ولی هی میخواد من رو بفرستن،زور کافی برای اینکار نیس.
اون موکب دامغان تو کربلا با صدای حاج آقا محمود کریمی کلا چیز خاصی بود.گاهی بهشون حسودی میکنم که همه جا ولو نباشن هم حضور دارن!
وزن و اینا براتون که دیگه کلا مشخص بود مهم نیس.فعلا درحال مبارزه با رژیمین!       :)))))))))))
واقعا دوس دارم با والد مکرمتون این زیارت رو تجربه کنم.منتها مجرد از خونواده دوس دارم.ینی من و ایشون بریم شماها همه از تهران تا گرگان حسرت مند نظاره کنین.یه همچین خباثتی الان در من شعله کشید.یه چنتا فک و فامیل دور هم اونجا داریم حاج خانوم اراده کنن میتونم باهاش والدتون رو به بهانه ی راحت تر بودن و اینا وسوسه کنم.       :))))))))))))
+تف مومن شفاس!لیوانای یه بار مصرف هم برای محیط زیست ضرر دارن.                       :)))))))))
+++چن وقت دیگه کلا ایرونیا میرن میزبانی رو بعهده میگیرن.
++++چن روز کربلا تشریف داشتین؟
+++++اصلا ضریح رو لمس نکردین؟من دور ضریح انقد آدمی عامی میشم که تا ماچش نکنم دلم آرومش نمیاد!لااقل تو حرم میرفتین آداب زیارت آشنایان من(دعا و نماز برای من)رو بجا میاوردین!
++++++حالا اینا که شوخی بود ولی بنظرم همون بین الحرمینش خودش برای قالب تهی کردن اهلش کافی میاد.باز شماها که روزیتون شد جلوترین،ماها که کلا تو باغ نیستیم توفیق زیارت رو بهمون بدن.قدر بدونین که ساده سوار میشین میرین عتبات و برمیگردین و احساس سختیش شیرین بنظرتون میاد.قدر بدونین که پدرتون انقد پایه ن و شرایط همراهیتون رو هم دارن.خداوند حفظشون کناد!

پاسخ:
یا خداااا... ینی خدا قوت. من دو خط پست می نویسم خسته میشم. دمت گرم پسر.
اصن نصف اربعین به همین خوراکی جاتشه. هر چند که امسال از چند نفر شنیدم که دلشون نمیومده چیزی بخورن و فقط نون می خوردن. ولی از خدا که پنهون نیس، از شما چه پنهون اصن خوراکیها نصف لذت سفرو به خودشون اختصاص دادن. :)) به نظرم اربعین خیلی هم به درد آدمای خوش خوراک می خوره. 
موافقم. همه جا هستن و صداشون خیلی هم انرژی بخشه و حال آدمو خوب می کنه. 
اضافه وزن؟!!! تو این 11 روز 3 کیلو کم شد از وزنم. 😎
در مورد والد جانمان سخت در اشتباهی. ینی هیچکی رو نمی بره. خدا شاهده حریف من نمیشه. پارسال توضیح دادم که چه بلاهایی سرشون آوردم. اصن جرات نمی کنه اسم کربلا رو جلو من بیاره :))) خونه آشنا و اینا که اصلللن.  با اینکه امسال دفعه دوم بود می رفتم، چند بار در طول سفر ریز اعلام کرد که اینجا جای خانوما نیست. بعد بارها از خاطراتش مبنی بر اینکه چند نفرو هر سال می پیچونه گفته برام که اینجا جای گفتنش نیست. :))))
+لیوانش کاغذی بود. ایشالا سال دیگه بری تف مومن رو نوش جان کنی :)
+++ ولی هنوزم مهمون نوازی عراقی ها یه چیز دیگه س. عمرن ایرانی ها بهشون برسن. 
++++ شب جمعه رو اونجا بودیم. با اربعین نامه ی ما همراه باشید.
+++++ چرا رفتم سمت ضریح. چقد عجولی. واستا بنویسم دیگه. عه!!!😐
++++++دیگه اینجوریا هم نیست. اما درمورد بابام. خیلی تو این سفر به این موضوع فکر کردم.اگه بابام انقد پایه نبود من می تونستم انقد راحت برم کربلا؟ بارها به خاطرش خدارو شکر کردم.انشاءالله که خیلی زود قسمتت میشه. جز دعا کاری ازم ساخته نیست و می دونی که همیشه دعا می کنم که بری کربلا. خدا پدر و مادر شما رو هم حفظ کناد. :)

وای الان اون پیرمرد وسط با اون 30گارش من یکی رو ترکوند!انگاری از میدل ایج من عکس گرفتین!!!  :))))))))
پاسخ:
اصن این عکسو فقط به خاطر خودت گرفتم :))))
چی میگین من هی رفرش میکردم مطلب جدید ببینم.یه همچین موجود پی گیر سفرنامه ای ام.
با پدرتون موافقم!اونجا جای خانوما نیس.جای خانوما تو خونه س!            ‌‌                      :))))))))))))))))
پاسخ:
بسم الله 😨😨 بسه دیگه برا امشب. خسته شدم 😆 
ینی یه جوری کامنت میذاری که عذاب وجدان می گیرم بخوام یه تیکه از سفرنانه رو بپیچونم 😆
ایشالا خدا بهت 8 تا دختر مث من بده 😂😂😂
زندگیت شاد
پاسخ:
مچکرم
اون استیکره که دهنش بازه و می گه ععععع!!
چه سفرنامه تپلی! چه خوب که عکسم گذاشتی.
موکبای ما رو دست کم نگیر. ما فکر همه جا رو می کنیم!حتی حاج محمود شما رو😎
ولی با همه این خوشمزه جات احساس می کنم من اونجا از گرسنگی بمیرم!
ایشالا قسمت بشه امسال با کاروان برم و سال دیگه پیاده😊

اینجا هم بگم زیارت خیلی قبول😍

پاسخ:
:)))))
تازه دو روزشو نوشتم. 10 روزش مونده. 😆
شما کارتون خیلی درسته. فقط اینجا فیلمش خیلی بی کیفیت آپلود شده 😑
انقد خوشمزه س. دلت میاد نخوری؟ 
ایشالا که بری. منم دعا کنی.کلی خوش بگذره بهت. اصنم گشنه نمونی. حیفه تو اون حجمعذا آدم گشنه بمونه😎
مچکرم ❤❤

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">