روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

اربعین نامه 1

جمعه, ۲۶ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۳۵ ب.ظ

این سفر اولین تجربه ی مسافرت با اتوبوس بود برای من. از قبلش برای این تجربه ی جدید کلی هیجان داشتم و خوشحالم بودم. وقتی راه افتادیم انقد هیجانش بالا رفت و دست فرمون راننده هیجان انگیز شد که همون اول کاری یه کوچولو خواب تصادف و برخورد به کوه هم دیدم و از خواب پریدم. :)))))

.
.
.

عرضم به حضورتون که ما سه شنبه شب ساعت 7 و نیم به وقت ایران از جلوی یکی از مساجد محل که اتوبوسی رو تهیه کرده بود، به سمت مرز مهران راه افتادیم و صبح ساعت 10 به نزدیکی های مرز رسیدیم.
از اونجا که تعداد مسافرا خیلی زیاد بود ماشین های شخصی از خیلی قبل تر از مرز و اتوبوس ها یکم جلو تر از ماشین های شخصی آخرین مقصدشون بود. از اون منطقه تا نزدیکی های مرز یه اتوبوس دیگه مسافرا رو جا به جا می کرد و بعد از پیاده شدن از اتوبوس دوم نزدیک دو ساعت پیاده روی داشتیم تا مرز مهران.
توی این مسیر پیاده روی چند مرحله مردم رو نگه می داشتن که مثلن ازدحام جمعیت نشه و دسته دسته ملتو به سمت جلو راهنمایی می کردن که به نظر من این اتفاق باعث میشد همون اول راه آدم بیشتر ترس بَرِش داره که "ای داد بیداد!! چه جمعیتی. معلوم نیست کی قراره رد بشیم از اینجا." ولی حقیقت امر اینجوری بود که خیلی هم ترافیک روان بود و اصلن خبری از ازدحام جمعیت نبود. بعد این چند مرحله توقف رسیدیم به مراحل چند گانه ی چک کردن ویزا. فک کنم چهار یا پنج بار ویزاها رو چک کردن تا اینکه بالاخره سر اذان رسیدیم به نقطه ی صفر مرزی. در وطن نماز ظهر و عصر رو خوندیم و راه افتادیم به سمت کشور دوست و همسایه عراق...

پ.ن: یه موکب ایرانی قبل از مرز هندوانه میداد به ملت. همون ابتدای مسیر این حقیر دریافت که ملت ایران برای سال دیگه باید نذروات اربعینی خودشون رو با هدف تامین هندوانه ی خون زائرین صرف خرید هندوانه بکنند. عراقی های عزیز خودشون به اندازه ی کافی غذا و چایی میدن دست ملت.

.

  • ۹۶/۰۸/۲۶
  • خانوم فاف

نظرات  (۱)

این روادید بین ایران و عراق رو باید ور دارن.کلا مرز بین این دو تا کشور رو نمیفهمم.احتمالا دندون گرد بضی تو عراق از مسببین این روادید بازیاس.
چایی عراقی رو تو ایران به چایی تریاکی میشناسن.گویا رنگ و غلظتش برای ایرونیا خوب نیس.
شخصا همون چایی رو به هندونه اونم تو سرما ترجیح میدم.شما سلیقه ندارین!
پاسخ:
آفرین که فارسی رو پاس میداری. من که میگم ویزا 😎
اگه نظر منم بخوان میگم برش دارن. ولی به حرف من گوش نمیدن که 😒
چایی رو دم نمی کنن. چایی رو می جوشونن. بعد برا خودشون یه رنگ می ریزن. برا ایرانی ها نصف چایی نصف آبجوش. ولی با صفاص چایی هاشون. کلن همه چی خوبه. 
سرما یا گرما؟
ایشالا قسمتت بشه و بری ببینم بازم تو حالت تشنگی و افتادن قند چایی رو ترجیح میدی یا نه!!😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">