روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

روزهای زندگی

روز نوشت های یک عدد دختر زمستونیِ عاشق بهار...

‏وَالْعَصْرِ
إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ
إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَات وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ
.
.
یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا
.
.
✔ اگه دوست داشتید اینجارو بخونید :)
✔✔ اگه رمزو خواستید پیام بدید، در خدمتم :)

اینا درد داره...

چهارشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ
میدونید درد کجاست؟
اونجا که همون پاسداری که بهش می گفتن مزدور امروز لب تشنه شهید میشه.
اونجا که داعش اعلام رسمی می کنه و مسولیت حملات رو به عهده میگیره و باز میگن کار خودشونه که دولتو بد نام کنن.
اونجا که باز همین سپاه و بسیج میره وسط میدون و از این بی چشم رو ها دفاع می کنه.


  • ۹۶/۰۳/۱۷
  • خانوم فاف

نظرات  (۱)

چرا شما با این چیزا کنار نمیاین؟!این حرفا جدید نیس.فرمود:"لایخافون لومة لائم".همیشه فی الله تلاش کردن درش سرزنش بوده و هست و خواهد بود.این آیه ی کتاب خداس.اصلا اگه این چیزا رو نگن باید به راه شک کرد.شما رو توصیه میکنم به صبر که گوشه ی بلاگتون توصیه به توصیه به صبر شده!
بیخبرند زاهدان نقش بخوان ولاتقل/مست ریاست محتسب،باده بده ولاتخف/صوفی شهر بین که چون لقمه ی شبهه میخورد/پاردمش دراز باد آن حیوان خوش علف/حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق/بدرقه ی رهت شود همت شحنه ی نجف

پاسخ:
راست میگی... باید عادت کنم...باید صبر کنم.
ولی نمیشه که ناراحت مباشم و دلم نسوزه.
صبر می کنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">